مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,خیال معشوق در دیوان شمس. قسمت دوم, تفسیر , شعر

خیال معشوق در دیوان شمس. قسمت دوم
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : یک شنبه 12 دی 1395
نظرات

 

 خیال معشوق در دیوان شمس

این قبول ذکر تو از رحمت است
چون نمازِ مُسْتَحاضه رُخْصَت است
با نماز او بيالوده است خون
ذكر تو آلودة تشبيه و چون‏ ...
در سجودت كاش رو گردانيى
معنىِ «سُبْحَانَ رَبّى» دانيى
كاى سجودم چون وجودم ناسزا
مر بدى را تو نكويى دِهْ جزا! (مثنوی، د 2/ 1802-1794)
اگرچه توحیدِ تنزیهی و اعتراف به عجزِ خود از شناختِ خدا، کامل‌ترین نوعِ خداشناسی است، امّا باید به یک نکتۀ بسیار مهم توجه کرد و آن اینکه غالبِ آدمیان در آن حد از نیروی تجرید و انتزاع و ژرف‌اندیشی نیستند که بتوانند خدای بی‌چگونۀ بی‌جای بی‌سو را بشناسند. غالبِ انسان‌ها جز از راه پندار و تصویر نمی‌توانند با خدا، یا هر امر مقدّسِ دیگری ارتباط برقرار کنند؛ بنابراین اگر به سودای دست‌یابی به توحیدی تنزیهی، همین اندک پندار و خیال را نیز از دست عموم مردم بگیریم، درواقع به امیدِ هدفی والا، ولی دست‌نیافتنی، آنها را از همان ارتباطِ عابدانه یا عاشقانه با خدا نیز محروم کرده‌ایم. خودِ خدا که در اوج قدس و نزاهت است، با بزرگواریِ خویش، سخنانِ آلوده به تصویر و خیالِ ما را می‌پذیرد:
«اُذْكُرُوا اللَّه» شاه ما دستور داد
اندر آتش ديد ما را، نور داد
گفت: اگر چه پاكم از ذكر شما
نيست لايق مر مرا تصويرها
ليك هرگز مستِ تصوير و خيال
در نيابد ذات ما را بى‏مثال
ذكرِ جسمانه خيال ناقص است
وصفِ شاهانه از آنها خالص است‏ (همان، د 2/ 1718-1715)
این نکتۀ مهمی است که غالبِ اندیشمندان از آن غفلت ورزیده‌اند و برای دفاع از ساحتِ قدّوسیِ خدا، او را به کلّی از دسترسِ بشرِ تنهای درماندۀ بی‌قرار دور کرده‌اند. به نظر مولوی صورت‌ها و خیالاتِ ما درموردِ خدا آسیبی به آن دریای سراپا قدس و پاکی وارد نمی‌کنند، امّا به ما سودهای فراوانی می‌رسانند:
ای روح از شراب تو مستِ ابد شده
وی خاک در کف تو شده زرِّ ده‌دهی
وصفِ تو، بی مثال، نیاید به فهمِ عام
و افزاید، از مثال، خیالِ مُشَبَّهی
از شوق، عاشقی اگرت صورتی نهد
آلایشی نیابد بحرِ مُنَزَّهی‏ (کلیات شمس، چاپ هرمس، غزل 2713)
بنابراین سخن گفتنِ مولانا از خیالِ خدا، می‌تواند آموزشِ این نکته به مخاطبانِ ساده‌دلِ زودباور باشد که با پندارها و خیال‌هایی که از سرِ عشق به خدا نسبت می‌دهند، می‌توانند به تدریج بر ژرفا و گسترۀ رابطۀ خود با خدا بیفزایند. گذشته‌ازاین وجهِ تعلیمی، می‌توان گفت که مولانا نیز در مقام یک بشر که عشقی بسیار عمیق به خدا دارد، در غالبِ اوقات خود را ناچار می‌بیند که به تصویری که از خدا در لوحِ جانش نقش می‌بندد، دل خوش کند؛ زیراکه به راستی بهرۀ ما از خدا در غالبِ موارد خواب و خیالی بیش نیست.
4) نکتۀ دیگر دربارۀ خیالِ خدا این است که در آغاز و حتّی در میانه‌های سلوک، چاره‌ای از تخیُّل و تصوُّر درمورد خدا نداریم و همین تصویر و خیال است که به ما گرفتارانِ وهم و پندار شوقِ سلوک می‌بخشد. به تعبیرِ مولانا ما انسان‌ها در درونِ چاهِ دنیا گرفتاریم و خیالِ دوست مانند ریسمانی است که می‌توانیم با چنگ زدن به آن، خود را از ژرفای این چاهِ تاریک بیرون بکشیم:
خیالِ دوست تو را مُژدۀ وصال دهد
که آن خیال و گمان جانبِ یقین کشدا
در این چَهی تو چو یوسف، خیالِ دوست رَسَن
رَسَن تو را به فلک‌های برترین کشدا‏ (همان، غزل 99)
امّا باید توجه داشت که قرار نیست ما برای همیشه در سرای خیال و تصویر اقامت کنیم. خیال‌پردازی درمورد خدا مانندِ پلی است که باید از آن عبور کرد و نه اینکه بر سر آن رحل اقامت افکند. درست به همین دلیل است که مولانا در مواردِ فراوانی «خیال» را در تقابل با «وصال» قرار می‌دهد. به نظر او، با رسیدن به وصالِ دوست، باید دست از خیالِ او برداشت:
هرچه بر اصحابِ حال باشد اوّل خیال
گردد آخر وصال، چون‌که درآید نگار (همان، غزل 930)
خیالاتِ معشوق بُت‌هایی هستند که در دوره‌ای از سلوک باید آنها را برساخت و به پرستشِ آنها پرداخت، امّا همزمان با رسیدن به مراحلِ بالاترِ سلوک، باید این بت‌های خیال را درهم شکست و از آن گذشت:
من آنم کز خیالاتش تراشندۀ وَثَن باشم
چو هنگامِ وصال آمد، بُتان را بت‌شکن باشم (همان، غزل 1383)
5) نکتۀ دیگر دربارۀ خیالِ خدا این است که همۀ آدمیان در زندگیِ خود ناگزیر از تصویرسازی و خیال‌پردازی هستند. حتّی انسان‌هایی که به انواعِ زشتی‌ها آلوده‌اند، در زندگی خود غالباً از خیالاتِ خویش تغذیه می‌کنند و زندگی‌شان را بر اساسِ خیال‌هایشان سامان‌‌دهی می‌کنند. درواقع موحّدان و کافران هر دو، در بهره‌گیری از خیالات، مانند هم‌اند، امّا توجه به یک نکتۀ مهم، تفاوت آن دو را نشان می‌دهد؛ ارزشِ هر خیالی دقیقاً به ارزشِ واقعیتی که آن خیال از آن مایه می‌گیرد، بستگی دارد؛ بنابراین خیالِ شیطان، مانندِ خودِ شیطان زشت و ناپسند است و خیالِ خدا همچون خودِ خدا نیکو و ارجمند است:

ادامه دارد..

دکتر ایرج شهبازی



مطالب مرتبط با این پست
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود